• علمی و دانشگاهی
  • سلامت و پزشکی
  • فرهنگ و هنر
  • اجتماعی
  • گردشگری
  • اقتصادی
  • ورزشی
  • عکس
  • فیلم
منو
  • علمی و دانشگاهی
  • سلامت و پزشکی
  • فرهنگ و هنر
  • اجتماعی
  • گردشگری
  • اقتصادی
  • ورزشی
  • عکس
  • فیلم
جستجو
بستن
همدان میزبان بیست و پنجمین جشنواره بین‌المللی قصه‌گویی شد
۱۴۰۲/۰۶/۰۸
بیش از یک میلیون نفر در استان همدان تحت پوشش بیمه سلامت هستند
۱۴۰۲/۰۶/۰۹

حفظ حرمت و قداست حجاب، تنها خواسته مادران و خواهران شهداست

۱۴۰۲/۰۶/۰۸
Categories
  • خبر ویژه2
  • سیاسی
Tags
  • کنگره شهدا

سالهای نزدیک به انقلاب بود و من دختری نوجوان ۱۴ _ ۱۵ ساله بودم، پنهانی و پاورچین در کوچه پس کوچه‌های شهر کوچکمان تویسرکان با همراهی دوستانم به مجالس سخنرانی می‌رفتیم، فرمایشات امام خمینی(ره) را از زبان سخنران‌ها می‌شنیدیم و در توزیع اعلامیه‌های امام مشارکت می‌کردیم.
مادرم نگران بود، اصرار داشت در خانه بمانم و جانم را به خطر نیندازم اما مگر می‌توانستم؟! شوریدگی و شیدایی در جانم ریشه کرده بود و همراه شدن با موج عظیم انقلاب در جانم ریشه دوانده بود.
انقلاب شد و من و برادرم مصمم‌تر از قبل برای حفظ این انقلاب نوپا در جوش و خروش بودیم.
سال ۵۸ با فعالیتهایی که در دفتر حزب جمهوری اسلامی و جهاد شهرستان وارد فضای جدی‌تری از مبارزه و جهاد شدم.
برادر و رفیق عزیزتر از جان در شهریور سال ۱۳۶۰ شهید شد، در آخرین دیدار وقتی راهی جبهه می‌شد با نگاه پرمهرش به من توصیه کرد وارد سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شوم و مسیری که آغاز کرده بودیم را همانجا ادامه دهم.
دو روز پس از شهادت محمدباقر با همین انگیزه وارد سپاه شهرستان شدم و فعالیت خود را در پشتیبانی از جبهه‌های نبرد حق علیه باطل از آنجا ادامه دادم.
هرکاری که در توان ما بود و نیاز پشتیبانی بود انجام می‌دادیم حتی برداشت گندم در زمین‌های زراعی و تهیه بسته های غذا و لباس برای رزمندگان.
یک روز آمدند و گفتند به نیروی پرستار نیاز داریم و مرا برای آموزش دوره تئوری و عملی به آموزشکده فاطمه‌الزهرا در شهرستان ملایر فرستادند.
مادر دیگر مخالفتی نداشت حتی همراهی و حمایت می‌کرد چون حالا مادر شهید بود و تکلیف خود را در این جنگ، سنگین‌تر از قبل می‌دیدید.
خوب بخاطر دارم که روز تشییع برادر شهیدم به من سفارش می‌کرد شیون و ضجه نکنم، حواسش به همه چیز بود، می‌گفت مبادا با ضجه و مویه ما دشمن شاد شود. منافقین را خوشدل نکنی مادر!
دوره پرستاری را با موفقیت به آخر رساندم و به بیمارستان ولیعصر(عج) سرپل ذهاب اعزام شدم، تا حد امکان به زخمیهای جنگ خدمت می‌کردیم و اگر خدمتی در توان ما نبود یا از ظرفیت بیمارستان خارج بود کمک می‌کردیم که به بیمارستان امام حسین(ع) در شهرستان کرمانشاه اعزام شوند.
همیشه در این موقعیت و هر جایگاه دیگری در آن ایام، حجاب را اولویت و فریضه می‌دانستم و با حفظ حجاب سعی می‌کردم هم مؤثر باشم و هم موقر.
این روال ادامه داشت و گاهی برای استراحت به پشت جبهه می آمدم و باز بر سر خدمتم حاضر میشدم، دیگر با روحیه پرستاری و مراقبت از بیمار مأنوس شده بودم و احساس می‌کردم همه اینها امتحان و مأموریت الهی است و خرسند بودم از توفیقاتی که در این راه نصیبم شده بود.
امتحان و مأموریت الهی در سالهای پس از جنگ هم در همان کسوت پرستاری با من همراه شد با این تفاوت که این بار در خانه پرستار همسر جانبازم شده بودم.
دوست برادرم بود و وقتی ازدواج کردیم خوشحال بودم که همراهی همفکر در مسیر زندگی نصیبم شده است تا اینکه در همین مسیر و طریقت، جانباز شد و با اثرات شیمیایی ۱۵ سال رنج بیماری و ناخوشی و دیالیز و دیگر آثار جنگ را تحمل می‌کرد.
در عملها و رویه‌های دیگر درمان همراهش بودم تا جایی که حتی در بیمارستان بقیه‌اله‌الاعظم تهران اجازه دادند در بخش، خودم به او خدمت کنم و امور مربوط به پرستاری را انجام دهم.
حالا چند سالی است که به برادر شهیدم پیوسته اما هرگز گلایه‌ای از سالهایی که با او زندگی می‌کردم نداشتم چون همه‌اش را همان تکلیف و رحمت پروردگار می‌دیدم.
سالها از روزهای جنگ گذشته و هربار که به مسیر برادرم و دیگر شهدا نگاه می‌کنم و وصیتنامه‌هایشان را مرور می‌کنم فقط به یک نکته می‌رسم، حفظ حجاب و حمایت قاطعانه از ولایت فقیه که در ۹۰ درصد وصایای شهدا به چشم می‌خورد و بر آن تأکید داشته‌اند.
من امروز تکلیف و رسالت خود را الگوبرداری از حضرت زینب(س) در انتقال فرهنگ ایثار و شهادت می‌دانم و برای دفاع از حریم ولایت و حفظ حریم عفیف حجاب تلاش میکنم.
این همان خواسته ای است که برادرم پیش از شهادت از من مطالبه کرد، از من خواست در مراسم تشییع او صحبت کنم و اگرچه آن زمان قاطعانه گفتم توان این کار را نخواهم داشت اما در روز تشییع گویی خداوند توانی در جان و زبانم جاری کرده بود که پیام برادر شهیدم را در مراسم تشییع و تدفینش ابراز کنم.
“آیا میدانید خواست شهدا چیست؟ پیروی قاطعانه از ولایت فقیه و دفاع از حریم امن حجاب همان چیزی است که شهدا برایش جنگیدند و برای محافظت از آن خون دادند”
این کلمات را بر زبان جاری کردم و از برادری که قول داده بود برای ایراد این سخنان در مراسم تشییع و تدفینش دعایم کند طلب یاری و استمداد کردم که خودم عامل به همین اصول باشم.
امروز در جایگاه پرستار سالهای دفاع مقدس و خواهر شهید و زنی که سالهای جوانی خود را با یک جانباز شیمیایی زندگی کرده تنها یک خواسته دارم و آن هم رعایت حرمت و قداست حجاب فاطمی در جامعهای است که خونهای بسیاری برای حفظ و جراست از آن ریخته شد.
حفظ حریم حجاب را هم تکلیف زینبی بر خود میدانم وهم از جامعه انتظار دارم که برای تکریم مادران و خانوادههای دلشکسته شهدا این حریم امن الهی حفظ شود و نظامی که با خون هزاران شهید آبیاری شده آلوده به بی‌عفتی و بی‌حیایی نگردد.

ادمین
Share
0

دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

              پایگاه خبری همدان فرهیخته

Facebook-f
Twitter
Instagram
Telegram
Eaparat

پیوندها

استانداری همدان
اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی استان همدان
اداره کل تبلیغات اسلامی همدان
خانه مطبوعات

اطلاعات تماس

ایمیل : info@hamedanfarhikhteh.ir
تلفن: 34281598-081

آدرس: همدان خیابان پاستور کوچه پاستور پلاک 42

اشتراک خبرنامه