• علمی و دانشگاهی
  • سلامت و پزشکی
  • فرهنگ و هنر
  • اجتماعی
  • گردشگری
  • اقتصادی
  • ورزشی
  • عکس
  • فیلم
منو
  • علمی و دانشگاهی
  • سلامت و پزشکی
  • فرهنگ و هنر
  • اجتماعی
  • گردشگری
  • اقتصادی
  • ورزشی
  • عکس
  • فیلم
جستجو
بستن
تبلور جهاد خدمت در دستان پینه بسته
۱۴۰۲/۰۸/۲۴
آمادگی کامل برای عملیات زمستانی داریم و شهروندان هم مشارکت کنند
۱۴۰۲/۰۸/۲۶

جنگ بدون حضور و حمایت زنان ابتر بود

۱۴۰۲/۰۸/۲۴
Categories
  • خبر ویژه2
  • سیاسی
Tags
  • پیشرفت_همدان
  • جام رسانه ای امید
  • همدان

پشتیبانی در جنگ یعنی همان تکیه‌گاهی که رزمندگان را در میدان نبرد دلگرم می‌کند، دلگرم به حضور به ادامه دادن و به همراهی و چه زنان بسیاری که با همان جنس لطیف و رئوف، حامیان و پشتیبانان سرسخت و محکم جبهه‌های نبرد حق علیه باطل بوده‌اند.
شهناز خاوری یکی از آن زنهاست که هم معلم بود و هم حامی دفاع مقدس، هم همسر است و هم مادر و با همان زنانگی‌ها با همان ظرافت‌ها هم زندگی ساخته و هم ادای تکلیف، تکلیفی که به زعم او زنانه بود آن روزها اما این زنها مردانه پای ادای این تکلیف ایستادند.
پای صحبتهایش که می‌نشینی نه اثری از خستگی می‌بینی و نه دلزدگی یک زن بازنشسته و رنجور، انگار هنوز همان دختر جوان پرنشاط آن روزهای جنگ و جبهه در او پیش ‌می‌رود و زندگی می‌سازد.
سوال اولم این است که چرا و چطور وارد فضای پشتبانی در ۸ سال جنگ شد؟
خود را معرفی کرده و می‌گوید: شهناز خاوری هستم و در اوایل جنگ تحمیلی، وقتی ۱۷ ساله بودم به صورت افتخاری در نهضت سوادآموزی تدریس می کردم و بعد در نماز جمعه و ستاد پشتیبانی هم تدریس را ادامه دادم و پس از مدتی مسئول پشتیبانی جنگ در استان شدم.
زن بودن تنها یک وجه از زندگی هر زنی است و من در آن روزگاران هم دخترکی پرشور بودم هم یاور و پشتیبان دفاع مقدس شدم هم همسر و هم مادر و این قدرتی است که خداوند به هر زنی عطا کرده که در کالبد یک نفر اما در مسئولیت چند نفر زندگی کند و زندگی بسازد.

**از انگیزه‌های او برای حضور در ستاد پشتیبانی و ورود به فضای جبهه و جنگ می‌پرسم و او پاسخ می‌دهد:
جنگ و تعرض به خاک وطن در اغلب جوانان آن دوران احساس مسئولیتی سنگین ایجاد کرده بود، احساس تکلیف می‌کردم و باید کاری می‌کردم تا خود را آرام و قانع کنم که برای نجات وطن، بیکار و بی‌خیال ننشسته‌ام.
عضو بسیج شدم و در برنامه‌های متعددی از جمله آموزش نظامی، دیدار و سرکشی از خانواده‌های شهدا و … حضور فعال داشتم اما خانواده از بسیاری از این امور و تدریس افتخاری و … مطلع نبودند.
واقعیت این است که مردها در جنگ نقش مستقیمی داشتند اما این موضوع از ما زن‌ها سلب مسئولیت نمی‌کرد، قطعاً جنگ بدون حضور و حمایت ما زنها ابتر می‌بود و پشتیبانی‌ در پشت جبهه گواه این مدعاست.
**به سوال از خانواده‌اش می‌رسم، به اینکه آیا مخالفتی با این حضور و فعالیت‌های جورواجور حماسی و فرهنگی و پشتیبانی نداشتند؟!
پاسخش این است: خانواده را در جریان جزییات کارهایم قرار نمی‌دادم.
هم در جو خانواده پذیرش این شرایط مشکل بود به هم نمی‌خواستم دل نگرانی به دغدغه‌های خانواده اضافه کنم بخصوص که پدر را در کودکی از دست داده بودم و مادر به تنهایی عهده‌دار زندگیمان بود.
آنها نمی‌دانستند که در دانشگاه و در نهضت سوادآموزی به صورت افتخاری همکاری دارم و صبح تا ظهر خود را در بسیج همدان و بعد از ظهرها را در واحد خواهران بسیج مریانج مسئولیت دارم.
مابین این رفت و آمدها اگر فرصتی دست می‌داد در منزل شهدا مراسم دعا و مناجات برگزار می‌کردیم و از هر طریقی برای نزدیکتر شدن به فضای معنوی جبهه و ایثار بهره می‌بردیم.
از یک جایی به بعد شدم مسئول کارگاه پشتیبانی جنگ برای همین تامین البسه، لباس شیمیایی، لباس فصلی، مواد غذایی، جمع آوری کمک‌های مردمی در مساجد و پایگاه‌های مقاومت به مهمترین کارم تبدیل شده بود.
بخاطر دارم روزی با طلاهایی که مردم برای تامین مخارج جبهه به امانت نزدم گذاشته بودند به خانه رفتم و یک کیلو هم پسته همراهم بود که سپرده بودند به ستاد پشتیبانی ببرم.
همسر برادرم باردار بود و هوس خوردن پسته‌هایی که در دستم بود و نمی‌دانست امانت است به جانش افتاد اما صراحتا گفتم امانت مردم برای جبهه است، من برای شما پسته می‌خرم و همین بود که در نظرم یک دانه پسته و یک کیلو طلا تفاوتی نداشتند چون هر دو برای من امانت بود.
**حالا به حلاوت گفتگو رسیده‌ایم و به خودم جرأت می‌دهم که تلخ‌ترین و شیرین‌ترین خاطراتش را از همان روزگار بپرسم؟!
خاطرات آن روزگار، خاطرات زندگی است، تلخی‌ها از همان روزهایی که خبر شهادت، دوستی، همسایه‌ای، کسی می‌آمد یا حلاوتی که در همین اخبار و در جریان زندگی خلاصه می‌شد مثل آن روز که مشوق برادر کوچکترم شدم به جبهه برود و پس از دو ماه بی‌خبری ساک شهادتش را برایم آوردند و همین تلخی و بی‌خبری در روز عقدم به حلاوتی شیرین بدل شد.
درست همان لحظه که پای سفره عقد، آماده بله گفتن شده بودم برادرم با لباس رزمندگی سر رسید و دنیای آرزوهایم را شیرین‎تر و دلچسب‌تر کرد و بعد با قلبی آرام و شاد به زندگی نو پا گذاشتم.
**مایل هستید از نحوه آشنایی و ازدواجتان بگویید؟!
شرطم این بود که با پاسدار ازدواج کنم چون نمی‌خواستم از فضای جبهه و جنگ جدا شوم و خدا بر من نظر کرد و مردی با تمام ایده‌آلهایی که در ذهن داشتم نصیبم شد، پاسدار، مداح، قاری قرآن و مثل من ورزشکار و ثمره این زندگی پسر و دختری شد که یکی مدرس دانشگاه و دیگری کارگردان سینماست و البته هر دو متدین و انقلابی و همه‌ی آن چیزی هستند که هر پدر و مادری دوست دارد باشند.
**حالا که به لطف خدا از زندگی و فرزند و مسیری که رفته ابراز خرسندی می‌کند می‌خواهم توصیه‌ای هم به جوانان و نسل آینده بکند؟!
می‌گوید: پدر و مادر شدن شاید بالاترین نعمت پروردگار است اما پدر و مادر شهید بودن بالاترین و شاید سخت‌ترین امتحان الهی است و تا پدر و مادر نباشی نمی‌دانی آنها چه می‌کشند؟! باید قدردان این عزیزان باشیم که همه زندگی خود را در این مسیر گذاشتند.
امروز اگرچه کار فرهنگی در حوزه ایثار و مقاومت کمرنگ شده و اگرچه عملکرد ضعیف برخی مسئولین باعث شده تا گاهی برخی از مردم از این فضا دور شوند اما ارزشمندترین چیزهایی که در این کشور به دست آمده از جمله نعمت امنیت از قبل اشاعه همین فرهنگ مقاومت و ایثار است و من به جوانان توصیه میکنم در انتخاب مسیر زندگی خود دقت بیشتری داشته باشند و قدردان معنویت خود باشند که گوهر ارزشمندی در مسیر زندگی است.

ادمین
Share
0

دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

              پایگاه خبری همدان فرهیخته

Facebook-f
Twitter
Instagram
Telegram
Eaparat

پیوندها

استانداری همدان
اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی استان همدان
اداره کل تبلیغات اسلامی همدان
خانه مطبوعات

اطلاعات تماس

ایمیل : info@hamedanfarhikhteh.ir
تلفن: 34281598-081

آدرس: همدان خیابان پاستور کوچه پاستور پلاک 42

اشتراک خبرنامه